سلام سلام

ماه پیشونی هستم با یه پست جدید در خدمتتونم که صرفا برای دخترهایی نوشته میشه که شبیه منن:) 

از کجا شروع کنم براتون؟

از تربیت! مدل های من از اول مامانمون در گوشمون خوندن ترس واسه مرد زشته واسه زن حسنه و دختر باید ترسو باشه! که خب البته ما هیچ وقت حتی نتونستیم تظاهر به ترسو بودن کنیم واسه دلخوشی مامانامون:)

از مدرسه! معلمامون و مدیرامون همیشه خط کش گذاشتن پایین مانتومون که 10 سانت زیر زانو باشه و مقنعه هامون تا زیر سینه هامون و همیشه بد رنگ ترین و بدریخت ترین فرم های مدرسه رو برامون انتخاب کردن تا مبادا توو راه مدرسه یه موتوری مجذوب خوش لباسی و خوش تیپی ما بشه!

از اجتماع! هروقت آرایش کردیم با تفکر جووووووون عجب چیزیه بریم توو کارش دنبالمون افتادن هروقت چادر پوشیدیم با نگاه دزد مکار توو مغازه ها بهمون چسبیدن چیزی ندزدیم و البته تیکه ها هم که در هر دو مدل همیشه بدرقه ی راهمون بوده.

کلا ما واسه خانواده هامون آبروییم واسه جامعه سوژه! 

خانواده هامون همش میترسن دخترشون با پسر حرف بزنه آبروشون بره، عکسش بذاره پروفایلش بیوفته دست پسرا آبروشون بره، تنها توو خیابون راه بره بدزدنش آبروشون بره (شما فک کن دزدیده شدی بعد فکر کنی دیگه تمومه من نباید برگردم خونه چون مایه ی بی آبرویی خانوادمم :) توو یکی از روستاهای شهر ما دوست پسر دختره دزدیده بودش بعد بابا و داداشش تفگ گذاشته بودن توو ماشین که یا میکشنش یا خودمون میکشیمش:) زیبا نیست؟) و و و و و و.

جامعه هم که مادینه و نرینه میشه؛ ‌مادینه ها منتظرن تو یه خطا ازت سر بزنه و اونقدر بزرگش کنن که فک کنی چه غلطی کردی حالا! و بعضا حتی خطایی نکردی:) من صرفا درس میخوندم و سر همین درس خوندنم هزار تا حرف پشت سرم میزدن:) نرینه ها هم که تکلیفشون مشخصه! دختره پس میتونه زن زندگی باشه هر حرفی هم زدم مجبوره چشم بگه ( از خاطرات زیبام براتون بگم دوستم باهام درد دل می‌کرد گفت نامزدم قبل عقد گفته من مشکلی با ادامه تحصیلت ندارم الان میگه من یه حرفی زدم حق نداری بری دانشگاه :) یا یکی از اقوام شوهر خواهرم با این که خیلی دختر زرنگی بود ولی 15 سالگی زن باباش مجبورش کرد ازدواج کنه و شوهرش دقیقا میگفت زن باید بشینه توو خونه بچه داری کنه و نذاشت ادامه تحصیل بده:) یه خاطره از خودم هم بگم خواستگارم گفت من اجازه نمیدم عکستو بذاری پروفت و با دخترایی دوست باشی که دوست پسر دارن و با اجازتون لبخند همیشگیمو تحویل دادم گفتم چشم فعلا شب بخیر و به بابام پیام دادم گفتم بابا ما مناسب هم نیستیم:)) دختره پس بریم باهاش حال کنیم بعدم بترسونیمش که آبروشو می‌بریم هم گه گاه میتونیم باز بریم حالمونو کنیم باهاش با همین تحدید هم اینکه جرئت نمیکنه به کسی بگه:)، دختره پس بریم عقده هامونو سرش خالی کنیم و تا میتونیم تحقیرش کنیم و تمام قدرت و اعتماد به نفسشو ازش بگیریم:) دختره حتما آهن پرسته پس با یه ماشین خوب حتما میتونیم بلندش کنیم؛ هم سرگرم میشیم هم خوار بودن دخترا رو به همه نشون میدیم!

خب این نگاه خانواده و جامعه!و و و 544 

البته که من آدم بی انصافی نیستم چون همین الان هم از تربیت خانوادم و پسری که در کنارمه این همه اعتماد به نفس دارم :) ولی دارم میگم غالب نگاه همه به ما دخترا همینه؛ دختر باید ترسو و گوش به امر مرد باشه!

و اما درمورد شخصیت خودمون در برخورد با مردها:) الان حال ندارم بنویسم بعدا مینویسم 😁